آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند
آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند
آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند
آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
------------------------------------------------------------------------
نکاتی برای تو !!!!!
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای قضاوت نکن.
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی
خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
|
«به سودای روزهای دلانگیز گذشته گریه مکن، به خاطر حضور کوتاهشان لبخند بزن.»
رابیندرانات تاگور
«اگر تمام شب را بخاطر از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستارهها را از دست خواهی داد.»
ویلیام شکسپیر
«زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آنچه میبارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دست دادن ستارهای گریه میکرد.»
آنتوان دو سنتاگزوپری
«زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر نخست به روی بیننده تبسم میکند، اما اگر در او دقیق شوی میگرید.»
ژری تایلر
درسایه روشن های ذهنم به دنبال جایی می گردم که دمی درآن بیاسایم.شب ظلمت است وسیاهی.ستارگان درفلک دوارمانندفانوسی سوسومی زنند.ستارگان راهروان راه الله اند وراهنمایان راه او.چشمانم را به سوی آسمان باز میکنم وآنهارا از ریختن گوهرهای درخشان درزیرنورمهتاب منع نمیکنم.قلبم تیرمیکشد،صدای ناله های شبانه ام را هر شب با ماه قسمت میکنم،چندین سال است که با اوانس گرفته ام.او حال مرا بهتردرک میکند.از صدای خفگان وبغض آلودمن وازریختن شراب سرخ رنگ قلب من تکیده شده وهرروز و هرشب سیاه تر میشود.آری او نیز با غم من غمگین میشود واز شادیم شاد.اما با گریه های شبانه من نمیدانم چرا لکه های صورتش زیادتر میشود.نمی دانم چه بگویم اما هر چقدر بیشتر بگویم به همان اندازه راز درونم افشا خواهد شد،بس بهتراست هیچ نگویم.
چی می شد خدا به آدم ها پر پرواز می داد تا به هر جا که دلشون می خواست پرواز کنن.اگه من پر داشتم و می تونستم باهاش پرواز کنم می رفتم به اوج آسمون راحت دستامو باز می کردم و نسیم محبت رو با تمام وجود به درون ریه هام سوق می دادم.اون وقت با یک دل پر از عشق و محبت از اون بالا به همه نگاه می کردم.می رفتم به خونه ی داداشم کسی که می تونم حرف دلم رو بهش بگم.
همه ی اینها یه رویاست یه رویای تحقق ناپذیر.
ای قلم بنویس که از تو کارهای زیادی برمی آید.بنویس که با نوشتنت می توانی دنیایی را زیرورو کنی.می توانی به شهرعشق به دامان محبت وبه کوچه های پر از یاس های وحشی ومرداب های پر از نسترن سفر کنی.
سفر کن وارمغانی ازدیارعاشقان برایم بیاور.
سفر کن وازآن نسترن های روی مرداب برایم بیاورتاآن را باتمام عشق تقدیم سینه ای کنم که شب و روزمی تپد برای عشق و عاشق شدن.
خوشابه حالت که به هرجاکه بخواهی می روی.ازسرزمین رؤیاهاعبور می کنی و به سرزمین معشوق می رسی.ازسرزمین معشوق عبور می کنی و به سرزمین عاشق می رسی.
چه زیباست سفرت چه زیباست سخنانت چه شیرین است زمزمه هایت.
تو می توانی به آنچه که دست نیافتنی است به آن دست یابی پس خوشابه حالت.به تو خیلی ها حسودی می کنند وآرزومیکنندای کاش آنها هم قلم بودند.